نامت بزرگترین دروغی است که تا امروز پدری به پسر خود گفته است

چشم های پدر بزرگ ابی بود، حداقل از وقتی من به یاد می اوردم ابی بود، همیشه با غرور خاصی کتاب هایش را به من می داد تا برایش بخوانم و چیزی یاد بگیرم، حتی یک بار هم نگفت که این ابی مه الود که ان همه زیبا می پنداشتمش، ذره ذره سوی چشمانش را در خود غرق می کند!
بار دوم فریب ابی مه الود را در چشمان پسر بچه ای دیدم از شنگال که در نگاه اول صورت محزونش را با دوسنگ ابی کوچک مه الود زیبا یافته بودم! و شوک بعد از خواندن توضیح عکس دوباره زخم ان فریب قدیمی را تازه کرد.
پسر شنگال، همه ی ترسم از این بود که این زخم عمیق، این تراژدی کشنده را چگونه شانه های کوچکت تاب خواهند اورد!چگونه صد بار از خواب خواهی پرید و در تمام زندگیت تکه های پر از وحشت این داستان چون پازلی گنگ، به یادگار مانده از کودکی ات کابوس زندگیت می شد!چگونه ابی اسمانی که خورشیدش چشمهای معصوم و بی گناهت را به تصرف دراورده و پرچم ابیش را در ان برافراشته بود تا ابد این افتخار ننگین را در چهره ی تو به رخ جهانیان می کشید! همه ی ترسم از این بود که زبان باز کنی به بازگو کردن رنجی که بر تو رفت! وقتی هنوز هیچ کلمه ای برای توصیف انچه خواهی گفت پدید نیامده! ترسم از این بود که بمانی و مردی را پدر خطاب کنی، که تو را به جرم ناتوانی و سنگین بودن به مرگی این چنین محکوم کرد. همه ی ترسم از این بود که بمانی در دنیایی که اینگونه به استقبالت امده بود، در دنیای ادم هایی که چیره دست ترین خالقان زشتی اند.
عزيز من! تو ناخواسته ترين فرزند زميني! اما خواستني ترينشان و نامت بزرگترين دروغي است كه تا امروز پدري به پسر خود گفته است. داستان تو داستان قديمي مسكن وجدان خاورميانه اي هاست، يك انگشت بريده شود تا دست بماند! فارغ از اينكه نبودن بعضي انگشت ها دست را مي گنداند و انان كه براي نجات خود مرگ تو را خواستند نمي دانستند كه مرگ دردناك تو هزاران بار از زندگي انها شيرين تر است.
به طرز عجیبی از شنیدن خبر رفتنت اسوده شدم، حس غریبی داشت، شاید شبیه حس مادری که زهر در گلوی کودکش می ریزد تا تکه تکه شدنش را در پنجه ی گرگ ها نبیند. برای اولین بار حس کردم مادرانگی را و از دست دادن را …
هر جا که باشی مطمئنم جایت از اینجا بهتر است، امشب اسوده بخواب، همه اسوده می خوابیم چرا که تو دگر نیستی که خواب هایمان را اشفته کنی …
پسر درد کشیده ی من
بخواب تا کلی خواب خوب ببینی
تو باغ قصه ها آلو بچینی
بری به سرزمین آبنباتی
بری به خونه های شکلاتی
لالالالا شب اومده دوباره
ستاره آی ستاره آی ستاره…
لالالالا گل یاسی و شب بو
برو به خواب ناز عشق کوچولو
یه جایی که نه سوزه و نه سرماست
یه جا که مثل چشم های تو زیباست
بری و شهر رویا رو ببینی
سر سفره با خرگوش ها بشینی
بری رو بال اسب های پرنده
به شهر کوچک بازی و خنده
بری به دره ی رنگین کمون ها
به قصر گم شده تو آسمون ها
لالالالا بخواب فرشته ی ناز
که خورشید پشت کوه ها گم شده باز
لالالالا گل بنفش و آبی
ببند چشم هاتو تا آروم بخوابی…
کد خبر: 10309
زور جوان و سه رنج راكیش بو.
ده س خوش
پاسخ دهید
احسنت خانم سلطانی راد
آسوده بخواب پسر شنگال ، آسوده بخواب
پاسخ دهید
زور جوان بو ده س خوشی تان لی ئه كه م. خه مي كوشتني شه نگالت وا باس کرد که ئه بي مردن زور له ژیان خوش تر بیت . هه ر بمینیت ئازيزه كه م. خوشكي به ريزم
پاسخ دهید
با سپاس از خانم سلطانی راد به خاطر احساس والایشان . فکر میکنم محکوم کردن پدری که مشخص نیست چه بلایی بر سر خودش آمده ، اندکی بی انصافی باشد . من به عنوان یک پدر از ته دل به حال این کودک بی گناه و هزارانی دیگر چون او بارها گریسته ام . فکر نمی کنم حس دوست داشتن یک پدر نسبت به فرزندش چیزی کمتر از حس یک مادر باشد . با این وجود متن زیبا و شعر فوق العاده ی « مریم خانم » قابل ستایش و تحسین است .
پاسخ دهید
سلام و با تشکر از همدردی تان با مادران و کودکان شنگال.
من یاد سالهای پنجاه و شصت افتادم که خانواده و بچه های سقزی هم آواره شهرها و دهات شدند و چه مصیبت ها که نکشیدند فقط بخاطر غفلت عده ایی با نام پیشمرگه .هنوز افسردگی و کابوس آن سالها در وجود کودکان و بازماندگان آن زمان هست .با توکل به خداوند یکتا نگذاریم آن تاریخ خانمان برانداز باردیگر تکرار شود.
پاسخ دهید
جناب کاش ماهم همانند کردهای عراق کنونی آزادی داشتیم. سلام وتعظیم برای آنانکه در این راه فداکاری کردند.
پاسخ دهید
سلام
فدا کردن جان برای انسانهای دیگر همان بردگی است از نوع خودخواسته .کوردهای عراق بر مرگ بردگان تحقیرشده شادی میکنند ….تا این طرز تفکر که بمیری برای دیگران درمیانشان هست هیچوقت روی آرامش بخود نخواهند دید…. این سر و صداها فقط آبی است که بر آتش درون میریزند.
پاسخ دهید
سلاو بو خاتو مریم، دس و چاوتان خوش بیت وسه ر که وتوبن
پاسخ دهید
خانم سلطانی راد از بابت متن زیبا و تاثیر گذارتان خیلی خیلی ممنونم. احساساتتان را به گونه ای باور کردید که هر قلبی را تکان میداد.امیدوارم زنان کرد به سان شما همیشه در کارهای انسان دوستانه در صحنه باشند. سپاس گذارم
پاسخ دهید
دستت درد نکنه خانم سلطانی راد امیدوارم ادبیات زیبا یت همیشه بیانگر آلام دردهای پنهان مددمت باشد.موفق باشید
پاسخ دهید
لعنت اله قوم ظا لمين واقعاً درداوراست دل هر إنسا نى را به دردخواهد اورد بخدا هيچ ايين ومسلكى چنين اقدامى رانمى پذيرد كجا هستند كسا نيكه از انسانيت وضد تروريستى صحبت مى كر دنت نداى كودك مظلوم وبيكناه به خدا ى متعال برسد مسببين. جنين جنايتى را رسوا نمايد انشااله
پاسخ دهید
دستان خوش هر بژین داده جیان
عالی بو
پاسخ دهید
آیا دراطرافمان کودکان بی سرپرست یا بد سر
پرست وجود ندارند ویا همانند کودکان شنگال باید اتفاقی رخ دهد تاشاید انان رادر یابین
پاسخ دهید
ئافه ريم
هه ر بژيت شيره كچه كه ي كوردستان
پاسخ دهید
آینده نگر باشیم نکند غفلت کاری کند که بجای شنگال بگویند چیای چل چمه
پاسخ دهید
منون وسپاس از همدردی شمای بزرگوار خانم سلطانی راد
میان آن همه مطلب رنگارنگ و متنوع تنها کسی که به درد هم زبانان ما پرداخته در این رکاب شمای دلسوز بوده اید –واقعا خبر و روایت اخیر دل همه را سنگین و ناراحت کرد- با سپاس فراوان
پاسخ دهید
بسیار سپاس برای متن زیبا و جذابتان
هرچند ما چون در جریان آن وقایع ،مستقیم نیستیم و بر شندیده ها اکتفا می کنیم پس محکوم کردن آن پدر را که خود سالهحساا با ا می کنیم
پاسخ دهید
واقعا خسته نباشید ما باید به وجود چنین استادانی افتخار کنیم
پاسخ دهید