28 و 29 اردیبهشت/ آموزشکده فنی
نقاش کُرد و آشفتگی معنا
شارنیوز:مسعود رحیمی متولد 1338 سقز و فارغالتحصیل کارشناسی نقاشی از دانشگاه هنر تهران است. وی علاوه بر تدریس هنر در مراکز متوسط و ضمن خدمت آموزش و پرورش، در دانشکدهی هنر سلیمانیه، دانشگاه سورهی تهران، و دانشکدههای فنی و حرفهای دختران سنندج و تهران نیز به تدریس نقاشی پرداختهاست. رحیمی علاوه بر شرکت در نمایشگاههای نقاشی گروهی داخل و خارج کشور در موزهی هنر سلیمانیه نیز نمایشگاه شخصی برپا نموده و کتابی نیز تحت عنوان «بافندهی کُرد، نقاش ذهن خویش» تألیف و منتشر کردهاست و مقالات زیادی نیز در ارتباط با هنر نقاشی در نشریات داخل کشور و کردستان عراق به چاپ رساندهاست. با مسعود رحیمی که تجاربی نیز در زمینهی فیلمنامه نویسی دارد در مورد نقاشی کردستان و همچنین ویژگیها و آسیبهای آن به گفتگو نشستیم.
شارنیوز: برای شروع بحث بفرمایید نسلی که در عرصهی نقاشی کردستان فعالیت میکند و شما نیز به آن تعلق دارید بهطور کلی دارای چه ویژگیهایی است؟
رحیمی: وقتی از نقاشان کُرد سخن به میان میآید، ذهن من بر نسلی متمرکز میشود که امکان راهیابی به دانشگاههای هنری را پس از گذر از آزمونهای نسبتاً سخت به دست آوردند و مراحل آموزشی دوران تحصیلی خود را سپری کردند. میتوان گفت تعداد این افراد و ظهور تقریباً ناگهانیشان در عرصهی هنر کردستان و همچنین کیفیت آثاری که تولید کردهاند، دورهای قابل تأمل در حوزهی نقاشی منطقه است. شاید دستیابی همهی آنها به رفرنسهای آموزشی تقریباً یکسان و داشتن اساتید بعضاً مشترک، امکان مطالعهی شباهتها و تفاوتهایشان را به عنوان افراد یک مجموعه آسانتر کردهباشد.
شارنیوز: یعنی این نسل بهجز تحصیلات دانشگاهی از عوامل دیگری ـالبته بهطور عامـ تأثیر نپذیرفتهاست؟
رحیمی: بهطور کلی آنچه بیشترین تأثیر را در تبارشناسی جمعی این نسل به خود اختصاص دادهاست همزمانی سایههای گفتمانیِ یک رویداد اتفاقی بر این نسل و حتی نسلهای متعاقبشان بود. پیدایش این نسل از نقاشان کُرد، تقریباً با انقلاب 1357 ایران همزمان بود. به عبارت دیگر انقلاب به شکل ناخواستهایبر آنان واقع شد. به همین دلیل لازم است شرایط تاریخی و اجتماعی ظهور این نسل از نقاشان کُرد با دقت بیشتری مورد بررسی قرار بگیرد. همچنانکه میدانید خیزش سریع و فراگیر انقلاب، امواج گفتمانی متنوعی با خود به همراه داشت. به دلیل اعمال سیاستهای تمرکزگرایانهی رضاخانی که در راستای نابودی هویتهای مختلف و یکپارچهسازی هویت ایرانی انجام شدهبود، پتانسیل گفتمانیِ ناسیونالیسم همزمان با خیزش انقلابی 1357 و به محض احساس رهایی از فشار این سیاستهای مبتنی بر امحاء و نابودی، در فضای سیاسی کردستان ظهور و گسترش یافت. انقلاب هم که عموماً دارای خصایل ذاتیِ رادیکال است، به سرعت دستگاه سیاسی حکومت را تغییر داد اما پس از استقرار حکومت انقلابی، امید کُردها برای بازیابی هویت سرکوب شده و تلاشهایشان در این راستا با قرآئت حاکمیت جدید از دولت و سیاست همخوانی نداشت به برخورد و درگیری کشید و با گسترش هویتخواهی و برجستهسازی نمادهای هویتی همراه شد. این نسل از نقاشان تحصیلکردهی کُرد در چنین فضای گفتمانی خاصی سربرآوردند و تحت تأثیر این وضعیت، تغلیظ رنگ و نمادهای هویتی خود را جهت مقابله با گفتمان مقابل، یک وظیفه میدانستند و این احساس را در آثارشان مد نظر قرار دادند.
شارنیوز: آیا دانش و تکنیکهای آموختهشده در دانشگاه که در خدمت گفتمان هویتخواه برخاسته از حوادث پس از انقلاب قرار گرفت، مبتنی بر مطالعات عمیق در زمینههای فکری و سیاسی نیز بود؟
رحیمی: خیر، بسیار طبیعی بود که هنرمندان نقاش به حوزهی فلسفهی سیاسی و جامعهشناسی وارد نشوند و فاقد گفتمانِ نظری خاص خود باشند و همین امر آنان را با سایر همدردانشان در یک جبهه قرار دهد. به عبارت دیگر ذهن نقاش کُرد نیز در همان فضای گفتمانی، به مسایلی مشغول شد که مبرمترین دلمشغولی سایرین بود. ایجاد شکاف هویتی از جانب دیگری و واکنش حسی نقاش کُرد به آن، سرآغاز تفکیک مضامین مد نظر او نسبت به همکلاسیهای غیر کُردش بود. یعنی به لحاظ موضوعی نقاش کُرد از دیگران جدا شد. مضامین و موضوعهای مورد نظر وی مانند واحدهایی پاس نشده بود که اقبال زمان، بههنگام با آن همساز نبود و آن را به دورهای موکول نموده بود که ضرورت گفتمانیِ آن به سر رسیده است، چرا که گفتمان هویتخواهی در عصر مدرن و همچنین ظهور اندیشههای پسامدرن، نشانههای واضحی از ناهمزمانی با خود دارند. اما این گناه هنرمند نقاش نیست که جغرافیای سیاسی، ساعتاش را عقب نگاه داشتهاست. باید بپذیریم که نبرد میان هویتزدایی از جانب دیگری و هویتخواهیِ خودی، ویژگی ناهمزمان عصر نقاش کُرد است.
شارنیوز: در چنین وضعیتی نحوهی انعکاس رویکرد موضوعی شما و همنسلانتان در آثار خلق شده چگونه بود؟ به عبارت دیگر با چه شاخصها و ویژگیهای میتوان این را از آثار دیگر تفکیک کرد؟
رحیمی: همچنان که میدانید یکی از کارکردهای گفتمان ناسیونالیسم همسانسازی و زدودن تنوع است، به همین دلیل این نسل از نقاشان نیز نگرشی همراه و تقریباً همسان با مردم خود پیدا کردند و موضوع آثارشان نیز از آن دست بود که مردم میپسندیدند. یعنی مخاطبان این هنرمندان مخاطبانی عام و آثارشان نیز آثاری عامهپسند بودند. این امر که هنرمند برای مردماش و به خاطر آنان نقاشی میکند حکم بالذات گفتمان حاکم بر آثار این نسل است. بنابراین روش گریزناپذیر عامهفهم کردن هنر، به یکی دیگر از ویژگیهای آثار نقاشان مورد اشارهی شما تبدیل میشود. در چنین وضعیتی هنرمند به معیارهای زیباییشناسی عامه دل میبندد و در جایگاه سخنگو و حتی مهیج گفتمان رایج و در کار بازتولید همین گفتمان برمیآید. همچنان که میدانید هنر با قدرت بیان بیهمتای خود هرگاه بر یک گفتمان خاص منت بگذارد، حوزهی قابلیتهای زبانی آن را قوام میبخشد و به تقویت مبانی حسی تأثیرگذاری آن کمک میکند. علاقمندی هنر به یک گفتمان، بهترین اتفاق برای گفتمانگر است و به همین دلیل تمامی حکام در طول تاریخ منتپذیر هنر و هنرمندان بودهاند.
شارنیوز: یعنی آثار تولید شده تحت تأثیر گفتمان ناسیونالیسم از ویژگیهای هنری قابل دفاعی برخوردار نیستند و آثاری عامهپسند و شعار زدهاند؟
رحیمی: خیر چنین تعبیری درست نیست. باید بگویم نقاش کُرد با رویکرد مردممدارانه و به لحاظ اعتقاد به اهمیت قضاوت آنان، سعی کرد تواناییهای خود را در ارائهی آثاری فاخر، ماهرانه و به لحاظ فنی و تکنیکی قدرتمند، ارتقاء ببخشد. به همین دلیل آثار این نقاشان در محافل هنری داخلی و خارجی، با شکوه و مقتدر جلوه نمود و بیشتر منتقدان، جایگاه ویژهای برای آن قائل هستند. اگر بتوان این ویژگی را به عنوان امتیاز به نقاش کُرد نیز تعمیم داد، در تلاش برای هویتبخشی به او به عنوان «نقاش کُرد» میتواند مؤثر باشد. البته نباید نادیده گرفت که به باور عدهای از منتقدان این ویژگی نه تنها امتیاز به حساب نمیآید بلکه نشانهی درجا زدن و توقف در یک عصر خاص است. اما همانطور که گفتم اگر تعمیم پیدا کند یک ویژگی به حساب میآید. باید بپذیریم که حقیقتی دیگر بر جهان هنر حکم میراند، به این معنی که هنرمند میتواند هر آنچه را که فراگرفته است در آثارش بازتولید یا ارائه کند. به عبارت دیگر هویت او بر قابلیتهای عقلانی و میزان دانش و تجربهی او اثرگذار نیست؛ یعنی همان واحدهای دانشگاهی، تجارب و مطالعات بعدی او. اگر بر این اساس دربارهی هنرمند مورد نظر شما به قضاوت بنشینیم لازم است هویتهای برساخته و فردی هرکدام را به تفکیک بررسی کرده و حوزههای شناخت و زاویهی شخصی نگرش هر کدام به هستی را مورد مداقه قرار دهیم. منظورم این است که برای یافتن نشانههای هویت فردی ضروری است نمادهای گذار و رهایی هر شخص را از اسارت گفتمانهای از پیش ساخته و ارمغانی بشناسیم و میزان ورود او را به حوزهی معرفت در نظر بگیریم.
شارنیوز: برداشت من از گفتهی شما این است که آثار تولید شدهی مبتنی بر مضامین هویتخواهی به لحاظ سبک و تکنیک هم میتوانند دارای منشأ نظری لوکال باشند. اگر ممکن است در مورد این آثار توضیح بیشتری بدهید؟
رحیمی: براساس مضامین آموزشی دانشگاههای هنری ایران و حتی با وجود جرح و تعدیلهای سیاسی و بعضاً غیرتخصصی در مواد آموزشی، همهی دانشجویان رشتهی نقاشی پس از گذراندن تحصیلات متوجه میشوند که تقریباً تمامی سبکهای هنری مهم، سالها قبل از ورود آنان به دانشگاه ابداع شده و همگی با شرایط اجتماعی و تحولات فکری عصر خود تناسبات معنایی داشتهاند. از طرف دیگر تمامی آثار بهنوعی تحت تأثیر تجارب برآمده از یک یا تعدادی از آن مکاتب به ثمر میرسد. البته این اتفاق عمومیت دارد و هویت اجتماعی فرد نمیتواند بر حاصل کار تأثیر بگذارد. خودِ سبکهای هنری نیز بیشتر از مکاتب فکری و نظری نشأت گرفتهاند و سبکهای منتسب به هویتهای خاص وجود ندارند. نقاشان دانشگاه رفتهی کُرد نیز به نوعی الگوی همان سبکها را مبنای عمل قرار داده و متناسب با مضامین مورد نظر از آنها بهره گرفتهاند. اما اینکه چه سبکهایی بیشتر مورد اقبال واقع شدهاست، در صورت رخدادِ وفاقی عام بر گزینش تعدادی مرجح، میتواند اشاره به یک ویژگی باشد و تقریباً میتوان نوعی اشتراک انتخاب را در آثار بعضی یافت. برای نمونه هنرمندان علاقمند به خواستهی مردم، بیشتر به سمت سبکهایی تمایل داشتهاند که قابلیت برقراری ارتباط با متن جامعه را داشته باشند. به همین دلیل از سبکهایی که فیگور را به سمت استیلیزاسیون یا آبستراکشن و ایجاد ابهام در فهم عامه میکشاند، پرهیز کردهاند. این هنرمندان عموماً آموزههای سیاق رئالیستی در بیان استراکچر فیگور را مد نظر دارند اما همهی آنان الزاماً رئالیسم را اساس کار خویش قرار نمیدهند چون این سبک در بیان آثار انگیزانندهی احساس و روحیهی ستایشگرانهی رمانتیک به اندازهی کافی کارا نیست. در این میان آموزههای رئالیستی با نگرشی رمانتیک بعضاً به کمک شیوه بیان اکسپرسیونیستی، روش عام نقاشان این نسل بودهاست.
در مجموع باید گفت که مواردی چون آموزههای رئالیسم در جهت بیان مقتدرانهی فیگور، روحیات رمانتیک همسو با گفتمانهای برانگیزاندهی احساسات هویتطلبانه و همینطور شیوهی بیان اکسپرسیونیستی برای تجلی منش فیالذاته رادیکال زخم خوردگیِ سیاسی، رضایت مخاطب عام را به همراه دارند. البته تعداد دیگری از نقاشان مورد نظر در کردستان، تحت تأثیر همان گفتمان، به سمت یافتن نمادهایی تمایل پیدا کردند که امکان استخراج نسبتهایی سمبولیک با فرهنگ و تاریخ کُردها را در نظرشان ممکن میکرد. لباس و موتیف موجود بر نقوش منتسب به کُردها و حتی بعضی از عناصر مانند دف و اسب در آثار نقاشی به کار گرفته شدند. بعضی از آثار کاملاً سمبولیک با اشاراتی میتولوژیک و بعضی با وجود عناصر سمبولیک، با بیانی اکسپرهسیو پدید آمدند. بعضی از نقاشان دیگر نیز اگر چه در موضعگیری فکری مشابه دیگران بودند اما آثاری متفاوت که در ذات خود نافیِ نظریِ گفتمان رایج بود عرضه میکردند که در این میان آثار پلاستیسیزم و آبستره نیز مشاهده میشد. اگرچه اشتراک نظر نقاشان در رابطه با موضوع هویت از منظر گفتمان رایج، نشانهی نوعی تشابه فکری بود اما در این میان افرادی نیز، البته بدون تعمق تئوریک در مضمون هویت، واکنشی سرکشانه نسبت به امر رایج از خود نشان دادند و گرچه در آثارشان نمود چشمگیری نداشت اما به همان دلیل جایگاه همنوازی با جمع را از دست دادند.
شارنیوز: از ویژگیهای تکنیکی آثار نقاشان کُرد به چه چیزهایی میتوان اشاره کرد؟ همچنین آیا نشانههایی مبنی بر ظهور سبکی نو در این آثار وجود دارد؟
رحیمی: به لحاظ وجود مشابهتهایی در این آثار، چون نوستالوژیک بودن فضای حسی آنها، نگرش نمادین، استحکام در استراکچِر و طراحی فیگور و عناصر طبیعی (قدرت دست چشمگیر)، توان دفورماسین بالا، وجود پالتِ تمیز و مکلف به تجارب امپرسیونِ رنگ، به کارگیری رنگهای فُویستی جهت اظهار صریح خصایص بومی، مهندسیِ احساسی و اکسپرهسیو خط و رنگ و کمپوزسیون اَکشن و پویا، میتوان نظام تبارشناسیِ ویژهای را در بازخوانی آثار این نقاشان به کار برد. البته با وجود این عناصر مشترک، نمیتوان از ظهور سبکی ویژه و متفاوت در نقاشی سخن گفت چون همین روش تولید اثر هنری در فلسطین و تمامی نقاطی که در آنها جنگ هویتی برپا بوده است، تحت عنوان هنر مقاومت، با اندکی تفاوت در عناصر نمادین و لوکال به کار گرفته شدهاست. به عبارتی همهی این تلاشها را میتوان تحت همان عنوان هنر مقاومت کُدبندی کرد. ویژگی کلی هنرمقاومت، واکنش کاملاً حسی هنرمند در قبال امر سیاسی است و در آثارشان کمتر میتوان نشانههایی از نگرش تحلیلی را نسبت به مفاهیمی که با آن درگیر شدهاند مشاهده یا بازخوانی کرد. این هنرمندان به ندرت نظریات مربوط به مفهوم هویت را در فلسفهی سیاسی یا جامعهشناسی پیگری میکنند و به ناچار در دام گفتمان ناسیونالیسم سیاسی گرفتار میشوند.
یکی از خصایص گفتمان ناسیونالیسم البته در دو سوی یک جبهه، تولید نظریِ نمادهای مقدس است. تأکید بر عناصر مشترک و همسانسازِ خودی و عناصر افتراقخیز دیگری و تلاش برای پررنگ نمودن نمودهای هویت جمعی و امحای هویت برساخته و فردی است. در یک کلام پارامترهای نظری و منطق گفتمانی ناسیونالیسم در دو سوی هر جبههای به طور کامل یکی است و تبعیت هنرمند از هرکدام، به مثابهِ اجرای خواستههای هر دو سوی مخاصمه است. یعنی عملاً هیچ هنری تحت عنوان هنر مقاومت به منزلهی دفاع نظری در قبال یک گفتمان هویتزدا وجود ندارد و تمامی نمایشهای هنری در راستای اظهار مقاومت در قبال سلطهی ناسیونالیسم خارجی، آب به آسیاب آن ریختن و در نهایت، تلاش برای امحای هویت فردی است. یعنی تمامی آثار هنر مقاومت، الزاماً ذیل آثار هنر حکومتی دستهبندی میشوند. اصلیترین دامی که پیش روی یک هنرمند قرار دارد پرداختن به آن دسته از مضامین انسانی و اجتماعی است که در حوزهی تخصصی علوم دیگر واقع شدهاست. البته هنرمند حق دارد به این حوزهها وارد شود. یعنی نمیتواند از مسایل پیرامون خود غافل بماند و حتی نسبت به آنها مسئولیت هم دارد، اما نباید فراموش کرد که نمیتوان فقط با اتکا به احساسات پاک و شرافتمندانه مسئولیت عقلانی خود را نسبت به مفاهیمی که در دنیای کنونی با جدیت تمام تئوریزه شده و دارای معانی عمیقی هستند به انجام رساند. به نظر من هنرمند با کمی زحمت میتواند پیگیر پروسهی تولید فکر در باب مضامینی باشد که نیاز دارد به آنها بپردازد. همانگونه که نوع نگرش «رنه ماگریت» به امر هویت، فیلسوفی چون میشل فوکو را چنان تحت تأثیر قرار میدهد که دربارهی یکی از آثارش به نام «این یک چپق نیست» کتابی مینویسد و با استناد به نگرش پسامدرن این هنرمند به بررسی مفهوم هویت میپردازد.
شارنیوز: آیا میتوان واکنش احساسی این دسته از هنرمندان را به مسائل پیرامون خود به عنوان یک ویژگی به حساب آورد؟
رحیمی: این موضوع بیانگر آن است که اگرچه اصلیترین سرمایهی هنرمند احساس اوست اما مسئولیت هنرمند در قبال هستی و همنوعانش، به طور خاص یک مسئولیت احساسی نیست. از طرف دیگر او میتواند در حوزهی اخلاق عمومی و حقوق و مفاهیمی چون آزادی نظرات متفاوتی ارائه کند چرا که مبنای هر جریان نظری از احساس انسان نسبت به ناهمگونی دو حقیقت متعارض نشأت میگیرد و احساسات لبریز و غنی شدهی هنرمند بهانهی بسیار خوبی برای ورود به عرصهی تمامی مفاهیمی است که به انسان مربوط میشود به شرط آنکه به نظام تولید فکر مستقل و مبتنی بر هویت هنرمندانهی خود نایل شده و گفتمانسازی کند. اما اگر بخواهیم در میان تمامی ویژگیهای نقاش کُرد یک ویژگی دیگر را هم برجسته نماییم باید به فقدان نقش و جایگاه او در پروسهی گفتمانسازی هنرمندانه اشاره کنیم چون همیشه سایهی گفتمان سیاسیون بر آن دسته از آثاری که در آن به مضامین انسانی و اجتماعی پرداخته، سنگینی کردهاست. این امر به دلیل اعتماد او به نقش واسطهگری اندیشمندان حوزهی علوم انسانی میان هنرمند و امر اندیشیدن بوده است و هنرمند در بیشتر موارد به نقش سخنگویی دیگران اکتفا میکند.
شارنیوز: بعضیها معتقدند که نسل جدیدی در عرصهی نقاشی کردستان ظهور کردهاست که نگرشها و رویکردهای متفاوتی نسبت به این هنر دارد. چهقدر با این موضوع موافق هستید؟
رحیمی: با توجه به اینکه توسعه و تحولات اجتماعی در جامعهی ما از شتابی متناسب با رویدادهای جهانی برخوردار نبوده و تأثیرات جهانیشدن بر ما، بهنگام و سیستماتیک نیست، گفتمانهای نابهگاهِ سیاسی هنوز پرچمهای خود را در اهتزاز دارند و نسل پس از ما نیز با نگاهی واپسگرایانه به هستی، نظر به مضامین هویتی دارد. البته این رویکرد از یک طرف نیز به خلأ معرفتی هنرمندان نسل جاری در باب مسائل مورد علاقهشان مربوط میشود. به همین دلیل تعداد زیادی از آنها به مضامینی رجوع میکنند که در چنتهی گفتمانهای تهییجگرا مهیا و موجود است. تعدادی نیز فارغ از توجه به پیشکسوتان و پیشینیان خود با تعهدی صِرف به هنر و بدون پرداختن به مضامینی خاص به شکلی نسبتاً فرمالیستی آثار خود را تولید میکنند. در این میان اگرچه تعدادی از زنهای نقاش کُرد همنسل ما قابل شناسایی هستند اما عدهای نیز تحت تأثیر گفتمانهای جنسیتی به مضامین خاص زنانه پرداختهاند. گروه دوم به واسطهی همزمانی مواضعشان با نگرشهای پسامدرن که بر هویت فردی تأکید میکند در ردهی هنرمندان آوانگارد قرار میگیرند و آثارشان به لحاظ وجود تفاوت با موجهای موجود به شیوهای دیگر قابل تأمل است.
از شما سپاسگزاریم.
کد خبر: 8758-
مطالب مرتبط:
- مجسمه (ھەڵپەڕکێی سوارۆ) و روایتی تازه
- “هه ڵپه ڒكێ سوارۆ” تا نوروز آماده می شود
- بازدید فرماندار از کارگاه مجسمه سازی مسعود رحیمی
- “هه لپه رکیی سوارو” در میدان مکریان
- از سقز تا اقلیم کردستان
- رونمایی از منومنت “چیای شنگال”
- توضیح مسعود رحیمی در مورد سازه رونمایی شده
- رونمایی از سازه ای ساخته هنرمند مسعود رحیمی-گزارش تصویری
البته شارنیوز هم رندی کرده و تیتر زده : نقاش کرد و آشفتگی معنا !!!!!!!
پاسخ دهید